Friday, May 04, 2012

سفرنامه استامبول- قسمت اول

تو ذهنم نوشتن سفر نامه بود. اما وقتی دیدم اینجا اینترنت مجانی نامحدود بی فیلتر 8 مگ بر ثانیه در اختیارمه گفتم شما رو هم در این لذت شریک کنم. این شما و این شرح احوال ما در اینجا:   ء

 

پنجشنبه 14/2/91 تهران تو خیابونا

ساعت 6:30 بیدار شدم و 7:30 روبروی بانک ملی آفریقا منتظر محمد رضا بودم. تا کارهای بانکی به فرجام برسه و حواله های ارزی صادر بشه ساعت 9:30 شد. محمد رضا ماشینشو جای ماشین من پارک کرد و به اتفاق هم رفتیم سمت جمهوری برای جلسه فنی در شهرداری. وقتی به حسین زنگ زدم به قول خودش دهنش بوی متکا می داد. کاشف به عمل آمد که مادرش شبانه بیمار شده و او هم تا صبح نخوابیده.

بعد از جلسه شهرداری نهار مهمون محمدرضا بودیم و در ادامه حسین رو کنار خیابون خالی کردیم و خودمون رفتیم فردوسی برای تهیه لیر و دلار آزاد. هر لیر 1000 تومان و هردلار 1710 تومان. یه اسکناس 200 لیری و 175 دلار امریکا جمعاً (یا جُماعاً!) شد 500 هزار تومان (نمی دونم چه علامتی بذارم ته این جمله) یعنی 5 اسکناس که گفتم به نرخ امروز معادل یه دسته اسکناس 5000 تومانیه(بازم نمی دونم چه علامتی بذارم ته این جمله). بعد رفتیم باب همایون مموری کارت و سه پایه برای دوربین من خریدیم. بعدم برگشتیم افریقا دم ماشین ممدو. اون با لوئیز رفت و من هم رفتم یه جلسه خانوادگی تو یکی از کافی شاپهای برج ملت و بعد هم خانه. قسمتی از وسایلم رو جمع کردم. اما بقیه اش مونده که باید برم به اونا برسم.

 

جمعه 15/2/91 سالن ترانزیت فرودگاه امام

تاساعت 12:45 تو اینترنت با بچه های وبلاگ قیچی تو سر و کله هم می زدیم. بعد وسایلو جمع کردم و 1:20 زیر پل گیشا بودم. ده دقیقه بعد محمد رضا آمد و من با خانواده خداحافظی کردم. 2:15 فرودگاه امام بودیم و الان که کارهای پاسپورت، ارز، کارت پرواز و تشریفات دیگه رو انجام دادیم ساعت یک ربع به چهاره.

منتظریم تا ساعت یک ربع به شش سوار بشیم و شش و نیم بپریم. صحنه های بغض خانمها برای خداحافظی از همراهاشون و گریه فرو خورده مردها ، در آغوش گرفتنها و این جور لحظات عاطفی رو تو سالن ورودی دیدم. چیزی که توجهم رو جلب کرد اطلاعیه های نیروی انتظامی بود که یک انرژی منفی فزاینده به مسافرها و خانواده هاشون القا می کرد. یک جا بنر زده بودند که اگر مواد روانگردان دارین با اشعه ایکس معلوم میشه و جرمش اعدامه!! یه ور دیگه زده بود: «آیا میدانید 420 نفر از افراد تبعه ایران در زندانهای تایلند، سوریه، ترکیه و ... به دلیل حمل مواد مخدر منتظر حبس ابد یا اعدام هستند؟» خلاصه هنوز وارد فردگاه نشده کلی روحیه گرفتیم... یه چیز دیگه اینکه ایجا اگه گشت ارشاد برقرار بشه احتمالاً کل مسافران درحال ورود و در حال خروج و کارمندا و مهماندارا و جاروکشا و ... رو جمع می کنن می برن از بـس همه با این شلوارهای چسبون و مانتو هایی که عملاً پیرهن حساب میشه برای خودشون می چرخن. هموطنای عزیز اینقدر زیر فشار عقده ای شدن که اگر چاره داشتن از همین سالن ورودی با بیکینی می چـرخیدن.

محمد رضا قبل از عبورمون از گیت اول منو به زیارت «دختر قد و وزن فروش» و« صندلی ای که دهن باسنشو سرویس کرد بود» برد. نایبب الزیاره بودیم از طرف عاشقان عصمت و عفت و بقیه

بعد از گذشتن از اولین گیت بازرسی پشت کانتر سفارش کردم که صندلی مارو کنار پنجره و دور از بال بده که بتونم ازمسیر عکاسی هوایی کنم. خانم هم لطف کرد و ممدو رو انداخت کنار پنجره و منو کنار ممدو!!(بعد میگن چرا دیه خانمها نصف آقایونه!!)

اینجا فرودگاه بین المللی پایتخته که اینترنت بی سیم نداره!! باید وصل شی بعد به فلان شماره پیامک بدی که اسم کاربر و رمز برات ارسال شه تا اونو وارد کنی و از اینترنت استفاده کنی. همه این عملیات فارسی است و یک خارجی نمی تونه ازش استفاده کنه. در حالی که در یه فرودگاه دور افتاده عسلویه دو تا سرور اینترنت بیسیم مجانی فعاله!!ء

3 comments:

ندا said...

:دی کلا اون اینترنته کوفتت بشه :دی
سوغاتیه منم یادت نره ککه این سری با اهل قیچی میریزیم سرت:دی

یک پیر said...

خو بقیه اش کو؟
الان یعنی برگشتی که بقیه اش رو نمینویسی؟
سوغاتی ندارو هر چی میاری 1 کمی بهش اب اضافه کن به همه برسه .
دیه خانوما نصف اقایون چون کشور مرد سالاره .خوب خودت درست توضیح ندادی حتما .:)

حسین said...

افتضاحی که موقع پارک کردن ماشین به بار آوردی و دستشویی رفتنه 40 دقیقه ای ممدو رو از قلم انداختی