Tuesday, October 30, 2012

یک اول صبح معمولی

یک اول صبح معمولی

20071017_roundup

صندلی عقب که می نشینم صدای حسین پناهی می‌آید. در تلاش است دو استکان چای را به سلامت از میدان نبرد بگذراند. اما من در مود حسین پناهی نیستم. مخصوصاً حالا که تجربه مشابه او را داشته‌ام. بردن یک کیلو شیرنی نخودچی از انواع گیتهای بازرسی هوایی به استانبول و سالم رساندن کمی شیرینی ترد عراقی از کربلا تا سامرا و بغداد به تهران آن هم با اتوبوس، چیزی کم از عبور دادن استکان چای از میدان نبرد ندارد. همان عقب لم می دهم. هدست را که در گوشم می‌گذارم مرد بی حوصله‌ای در زمینه جاز می خواند:«حال و روزم مثه همون مرده/ که زمین خورده روی اون پرده» و من در حال و هوای آشنای هانس شنیر می‌روم که چه راحت از شاگردی لوازم التحریر فروشی، یک دلقک موفق شد و در آخر به گدایی روی پله‌های ایستگاه راه آهن افتاد. یاد خودم می افتم که بعد از تایپ نامه عدم نیازم، با رئیس که کم از درکوم پیر نداشت کلنجار رفتم تا با آن موافقت کند.ء

وقتی جلوی ایستگاه مترو از تاکسی پیاده می‌شوم در این فکرم که چقدر دفتر کارم به ایستگاه مترو نزدیک است. هرچند امید من از شمشیر مُرده هانس بُرنده‌تراست اما من هم «دیگه از راه بر نمی‌گردم.» راههای22-8 فرساینده.ء

28/6/91

دفتر شرکت

Sunday, October 21, 2012

سفرنامه عراق–قسمت پنجم

شنبه 18/6/91

نجف - کربلا

صبح با سر و صدای در و وسایل از خواب بیدار شدم. شش صبح بود. خانواده از حرم امام علی برمی‌گشتند. دیشب ساعت سه و نیم رفته بودند حرم برای اعمال وداع؛ بعد از نماز صبح برگشته بودند. تعجب کردم که چطور موبایلم زنگ نزد. ساعتش را تنظیم کرده بودم. مادر گفت موبایل ساعت سه و نیم زنگ زده، من بیدار شده‌ام موبایل را خاموش کردم مادر را بوسیده‌ام!! و گفتم خسته‌ام و خوابیده‌ام!!! من خودم وقتی خوابیدم تا وقتی بیدار شدم نه چیزی احساس کردم و نه همه این حرفهایی را که می زدند باور کردم. اما وقتی مادر گفت گوشی تو را کسی بلد نیست دست بزند جوابی نداشتم. راست می گفتند. ولی من هم واقعاً چیزی حس نکردم.

هر چه بود بعد از صبحانه وسایل را برای رفتن به کربلا جمع کردیم. هشت و نیم صبح از هتل حرکت کردیم به سمت کربلا. هنگام عبور از خیابانهای قدیمی نجف توجهم به کوچه های تنگ و پر پیچ و خمی افتاد که برای هرکدام در گذاشته بودند و مأمور مسلحی کنار در نگهبانی می داد. با دور شدن از بافت قدیمی شهر بیلبوردها و تابلوهای پروژه های مختلف کنار زمینها دیده می شد. حتی در بعضی زمینها حفاری و کندن زمین برای پی ریزی هم انجام شده بود. هتلها، پاساژها و مرکز تجاری بزرگ.

از جاده ای که رفتیم دو ساعت در راه بودیم. ساعت ده صبح به کربلا رسیدیم. شهری که با اختلاف زیادی از نجف آبادتر بود. از همان اول بزرگراههای شهری، زیرگذرها و پلهایی که از آن می گذشتیم نشان از جلوتر بودن کربلا نسبت به نجف داشت. محل اقامتمان با حرم پانزده دقیقه پیاده و پنج دقیقه با ماشین فاصله بود. حرم امام حسین در حاشیه شهر کربلاست و هتلهای اطراف حرم همگی به نوعی در نخلستانهای حومه شهر ساخته شده اند. هتل ما که برکه الحرمین نام دارد در یکی از کوچه باغهای کربلا است. جایی که از سه طرف در میان نخلهاست. نخلهایی که تا افق، سر در هم مثل یک اقیانوس مواج سبز کشیده شده است. هتل کربلا از هتل نجف بهتر و آبرومندتر است. مدیر آن جوانی سی و یک - دوساله است که عراقی است اما در دولت آباد تهران بزرگ شده. از خالکوبی های ژاپنی روی دستش معلوم بود آدم مقیدی نیست.

ساخت و ساز در کربلا رونق بیشتری داشتکربلا

رفتیم و در اتاق مستقر شدیم. ظهر برای نهار به رستوران هتل رفتیم. بالاترین طبقه هتل با دیوار شیشه ای که در سمت راست دورنمایی از حرم امام حسین و حضرت عباس داشت. مانند جزیره هایی طلایی در اقیانوس در هم نخلهای سبز. غیر از منظره جنوبی، منظره هتل از سه جهت دیگر تا افق نخلستان است. برای ما که از نخل، یک تنه منزوی در جزیره ای میان اقیانوس را درذهن داریم چنین نخلستان های بی مرزی تا افق، منظره ای منحصر به فرد است. بعد از نهار رفتم پشت بام و چند عکس از ظهر نخلستان گرفتم.

ساعت چهار بعد از ظهر به سمت حرم راه افتادیم. سر خیابان شهدا پیاده شدیم. اول خیابان یک بازرسی و انتهای خیابان هم یک بازرسی. خیابان شهدا خیابانی است که حرم امام حسین در انتهای آن قراردارد. در انتهای خیابان شهدا، یکی از درهای ورودی حرم امام حسین است. سمت راست حدود صد متر جلوتر تل زینبیه. همگی سمت چپ پیچیدیم و سمت بین الحرمین راه افتادیم. دور حرم مغازه های اغذیه و سوغاتی فروشی قرار داشت. توسعه های اخیر نمای بیرونی حرم امام حسین را به هم ریخته به طوری که گنبد و گلدسته حرم پیدا نیست. بعد از چند ده متر پیاده روی گنبد و گلدسته حرم حضرت عباس معلوم شد. کمی جلوتر هم دری بود که با نرده‌هایی بین الحرمین را از بلوار کناری جدا می‌کرد. وقتی وارد بین الحرمین شدم، یک طرف حرم امام حسین و طرف دیگر حرم حضرت عباس. همان فاصله‌ای که بین امام حسین و حضرت عباس در هزار و چهارصد سال پیش ایجاد شده بود، در زمان منجمد شده. همچنان بین این دو برادر جدا افتاده از هم جریانی از معنویت در جریان است. چیزی که وقتی در میانه آن قرار گرفتم حال و هوای دیگری پیدا کردم. از همان بین الحرمین عرض ادبی به حضرت عباس کردیم و به سمت حرم امام حسین راه افتادیم. راسته بین الحرمین را کلمنهای نارنجی رنگ آب خنک گذاشته بودند. در فاصله منجمد بین دو برادر تشنه، کلمنهای نارنجی رنگی که همیشه پر از آب خنک است زوارانی را سیراب می کند که به زیارت دو جنگجویی آمده‌اند که در بحبوحه گرمای خرداد ماهِ بیابان کربلا، از تشنگی آسمان را دود می دیدند. دوجنگجویی که برای آخرین بار با هم به صف دشمن زدند. اما سپاهیان بین آنها جدایی انداختند و این جدایی ماند و ماند تا الان.

بعد از تحویل دادن کفشها و موبایلها از آخرین بازرسی بدنی گذشتیم و وارد صحن امام حسین شدیم. صبر کردیم تا خانمها هم آمدند و آقای میزانی شروع کرد به توضیح دادن. حرم امام حسین در طول تاریخ بارها ساخته و خراب شده. مختار ثقفی اولین بار دور قبر امام حسین چهاردیواری مسقفی بنا کرد و بر آن گنبدی از آجر و گچ گذاشت. بعدها بنای سرپوشیده دیگری بر آن اضافه شد. اما ابوجعفر منصور حرم امام را ویران کرد. مهدی عباسی باردیگر بنایی بر قبر امام ساخت و هارون الرشید آن را خراب و درخت سدر کنار حرم را نیز قطع کرد. امین فرزند هارون بار دیگر بنایی بر قبر امام ساخت و متوکل عباسی تمامی حرم را تخریب کرد و زمین آن را شخم زد. اما گاوها وقتی به نزدیک قبر امام می رسیدند می نشستند و زیر تازیانه نیز حاضر به شخم زدن اطراف مضجع امام نشدند. متوکل دستور داد آب فرات را به سمت قبر امام منحرف کنند اما آب وقتی به نزدیک قبر می رسید دور آن می چرخید و هرچه آب را بیشتر کردند دیواره آن بالاتر آمد. از آن زمان به محوطه ای که گاوها جلوتر از آن را شخم نزدند و آب نیز آنجا را دور زده حائر حسینی می گویند. در زمان منتصر عباسی بنایی بر قبر امام حسین بنا شد و برای راهنمایی زائران نیز ستونی بلند کنار بنا نصب شد. در همین زمان بود که یکی از فرزندان امام موسی کاظم به نام سید ابراهیم ابن محمد عابد به زیارت امام حسین آمد و مجاور حرم شد. منقول است که او به امام حسین سلام داده و جواب سلام امام حسین را شنیده است. از این رو به او «ابراهیم مجاب» می گویند. قبر او بالای سر امام حسین کمی به سمت شمال در یکی از رواقهاست. در مقابل قبر ابراهیم مجاب یعنی بالای سر امام سمت جنوب ضریح حبیب ابن مظاهر است. جنوب ضریح حبیب ضریح دیگری است که داخل آن به رنگ قرمز نورپردازی شده. آنجا گودال قتلگاه است. سمت جنوب شرقی ضریح امام ضریحی به یاد شهدای کربلا ساخته اند و نام تمام صدو سی و چهار شهید کربلا در آن ضریح نوشته شده است.

بعد از تو ضیحات آقای میزانی به سمت ضریح امام رفتیم. در اطراف حرم جاهایی از دیوار را با مرمری همجنس دیوار کادر گرفته بودند. زیر ضلع بالایی کادر نوشته شده بود: «آثار الرساس فی الاعتداء العدو الصدامی فی الانتفاضه الشعبانیه 1989» دقت کردم دیدم آثار گلوله است. یادم آمد در بحبوحه جنگ اول خلیج فارس شیعیان عراق قیام کردند و نیروهای ناتو برای اینکه شیعیان از فرصت جنگ برای سرنگونی حزب بعث استفاده نکنند از جنگ با صدام دست کشیدند و او را برای سرکوب شیعیان آزاد گذاشتند. شیعیان که به حرم امام حسین پناه آورده بودند از گزند صدام در امان نماندند. نیروهای بعثی به حرم امام حسین حمله کرده و با تخریب قسمتهای زیادی از حرم تمام شعیان را هم سرکوب کردند. هرچند تخریبها تماماً تعمیر شده اما جای بعضی از کلوله ها بر مرمر دیوار را کادر گرفته و جمله منقول را بالای آن نوشته اند.

Muhammad Hussein Yaqoobi

بعد از اینهمه بالاخره روبروی در اصلی حائر حسینی نزدیک ضریح ایستادم. من و پدر و سالار با هم بودیم و هر کسی در حال و هوای خود. اشک امان نمی داد. حرم امام خلوت بود و فقط یک ردیف زائر به ضریح چسبیده بود. آرام قدم بر می داشتم. ضریح شش گوش امام حسین که لامپهای داخل آن نور سبز زیبایی بیرون می تاباند و خود ضریح که حالا با هر قدم به آن نزدیکتر می شدم. قدم به قدم آنقدر به ضریح نزدیک شدم که می توانستم دستم را دراز کنم و میل و گوی آن را بگیرم. اما باورم نمی شد. مانند یک خیال، یک رویا، یک خواب بود. ضریح امام حسین الان جلوی من در فاصله کمتر از یک متر. آنقدر نزدیک که کافی بود دستم را دراز کنم گویچه های ضریح مشتم را پر کند. قابل باور نبود. همچنان اشک بی امان سرازیر بود. به هر سختی ای دستم را بالا آوردم و ضریح امام حسین را گرفتم. تمام شد.

پدر که به شانه ام زد به خود آمدم. از پائین پای امام، مدفن علی لکبر ضریح را زیارت کردیم تا بالای سر امام. بعد قبر ابراهیم مجاب و جبیب ابن مظاهر. و بعد آمدیم به زیارت نامه خواندن. بعد از فراغت از اعمال دقت کردم دیدم هر گوشه ای از حرم امام حسین گروهی نشسته اند به سوگ اباعبدالله روضه خواندن. چنین صحنه ای را در حرم حضرت علی ندیده بودم. آنجا هر گروهی دور کسی حلقه زده بود و آن فرد در نعت امیرالمومنین شعری می خواند. اما در حرم امام حسین هر گوشه ای نوحه سرایی بود. بعد از زیارت امام حسین به حرم حضرت عباس رفتیم. زیارت کردیم و نماز مغرب و عشا را آنجا به جا آوردیم. موقع برگشتن به هتل، یک خانواده را گم کردیم و هرچه صبر کردیم پیدایشان نشد. به هتل که آمدیم دیدیم در لابی مشغول چای خوردنند. ظاهراً رفته بودند عکس یادگاری بگیرند. در بین الحرمین عکاس دوره گرد برای عکس یادگاری زیاد است. بر خلاف نجف که یکی دوتا دور حرم امام علی بیشتر نبودند اینجا اطراف حرم امام حسین و حضرت عباس، مخصوصاً راسته بین الحرمین عکاس دوره گرد زیاد است.

بعد از کمی استراحت، برای خوردن شام به رستوران رفتیم. شام را با منظره شب نخلستان و حرم چراغان امام حسین و حضرت عباس. بعد از شام هم خوابیدیم.