Tuesday, January 10, 2012

حال و هوا

 

 

حال و هوا

از واژه «حال و هوا» چیزایی خونده و شنیده بودم. اما ظهر عاشورا دور نرده های خیمه کربلایی ها در چهارراه گلوبندک صحنه‌ای را داخل کادر دوربینم ثبت کردم که هر موقع دیدمش اشکم جاری شده. ببینید در عکس اول در صورت این انسان (نه زن یا مرد، انسان)عشقی موج میزند.(ابروها مخصوصاً) این عشق در عکسهای بعدی تبدیل به بغض و اشک می‌شود. لطافت و نرمی این تحول حسی من را یاد این نوای محلی میندازه که تکنواز با دوتارش میزند و می خواند:ء

«غمت در نهانخانه دل نشیند                     به نازی که لیلی به محمل نشیند»

عکس عجیبی است و او در «حال و هوای» عاشورایی خود است. عجب «حال و هوا»یی دارد این انسان؛ به حالش غبطه می خورم… دوباره اشکم…ء

 

IMG_4545

IMG_4546

 

IMG_4548

IMG_4553

Wednesday, January 04, 2012

تکرار ماه نو و ماههای نوی ماضی

 

 

 

تکرار ماه نو و ماههای نوی ماضی

به مناسبت کتکهایی که مردم از سر سادگی در راه ایده‌آلهایشان می خورند و خونی که خالصانه و عاشقانه پای آرمانهایشان می‌ریزند و خط بطلان سرخی که مصالح سیاسی بر همه اینها میکشد

به نو کردن ماه بر بام شدم

با عقیق و سبزه و آینه

داسی سرد بر آسمان گذشت

که پرواز کبوتر ممنوع است

صنوبرها به نجوا چیزی گفتند

و گزمگان به هیاهو شمشیر بر پرندگان نهادند

ماه برنیامد

این شعر احمد شاملو مضمونی کاملاً اجتماعی و سیاسی دارد. شاعر به امید به وجود آمدن شرایط جدید در جامعه به استقبال تغییرات می‌رود تا فصل جدیدی از تاریخ با تمام شدن بازه‌ای از زمان و آغاز ماه نو ورق بخورد؛ با امید به زندگی، روشنایی و عشق. عشق سرخ عقیق، زندگی سبز سبزه و روشنایی سپید آینه.ء

اما چه سود که تخیلات عوامانه و بالنتیجه آرمانگرایانه شاعر با واقعیتهای پشت پرده فاصله‌ای ژرف دارد. ماه در ذهن شاعر که یک آرمانخواه مردمی است و از واقعیات سیاسی بی‌اطلاع، ماه بدری است که با نور کامل خود شب شکنی میکند. ماه در ذهن شاعر منجی تنهایی است که بدون او سیاهی شب شکسته نمی شود. ماه بدر، سپهبد سپاه ستاره هایی است که بدون او شب شکنی نمیتوانند. منجی ای معصوم از گناه و سیاهی و شب زدگی. در حالی که ماه نو قسمت زیادی از خود را به شب فروخته و جز داسی سرد چیزی او باقی نمانده.ء

لغتها کاملاً بجا و رساست. داس ابزار فلزی برنده‌ای که در آن خشونت موج میزند.  سرما که نشانه جمود و مرگ است برای تأکید بر خشونت مرگزای داس در دنبال آمده است. این خشونت فجیع علیه که استفاده می‌شود؟ کبوتر؛ نماد صلح، پاکی و آزادی. از واژه  عبور ممنوع ترافیک تا ممنوع الچاپ، ممنوع التصویر، ممنوع الملاقات و ممنوع الخروج، ممنوع کلمه‌ایست که در آن رسمیت حکومتی مستتر است. در اول ماه، ابتدای فصل جدید تاریخِ یک اجتماع،  پرواز کبوتر به دستور داسی سردممنوع می شود. همان کسی که قرار بود نوید دمیدن روشنایی تازه‌ای در آسمان را بدهد.ء

حال در این فضای تاریک و آب گل آلود صنوبرها به نجوا تصمیماتی اتخاذ می کنند که نتیجه آن هیاهوی گزمگان است. گزمه ها گشتی های داروغه در شهراند. گشت میزنند، امور دم دستی را در معابر رتق و فتق می کنند و اخبار شهر را هم برای به داروغه می رسانند. هیاهوی گزمگان فضای امنیتی است که ادامه نجوای مرموز صنوبرها است. وقتی ماه نو که پیام آور فصل جدید تاریخ است کبوتر - سرسلسله آزادان - را به بند می کشد گزمگان نیز شمشیرهای فلزی خود را بر پرندگان - که ذاتاً آزادند - می گذارند  و اینگونه باور ممنوع الطیر شدن کبوتر عملاً در جامعه آزاد پرندگان تسری می یابد و بازوهای اطلاعاتی و امنیتی داروغه با سردی، خشونت و قاطعیتِ شمشیرهای برنده خویش، آزادی را از جامعه پرندگان صلب می کنند.ء

نماینده عوامِ بی اطلاع و آرمانخواه ناامید می شود و در جمله ای انکاری و کوتاه سرخوردگی اش را بروز می دهد:ء

ماه برنیامد

آیا ماه برنیامده؟ برعکس؛ هلال ماه نو برآمده. فصل جدیدی از تاریخ آغاز شده. اما همچنان رمز و راز نجوای صنوبرها برقرار است. همچنان کبوتران ممنوع الطیرند. در جامعه پرندگان که مردم بذات آزادند بر آزادی شمشیر نهاده شده. ماهی که قراربود بدر شب شکن باشد داس سردی است که شب قسمت زیادی از آن را فراگرفته و از ماهش جز هلالی بجا نگذاشته.ء

تاریخ هر ماه تکرار می شود و شاعر نماینده ملتی است که بدون حافظه تاریخی، هر ماه در فصل جدیدی از تاریخ خود با سادگی و خوش قبلی عوامانه ای به استقبال ماه نو می روند اما دوباره از آمدن بدر شب شکن ناامید و سرخورده می شود. کدام ملت؟ ملتی که شاعر به صراحت از نمادشان یاد می کند. نماد رنگهای سبزه، آینه و عقیق…ء

باردیگر در شعر مداقه می کنیم:ء

به نو کردن ماه بر بام شدم

با عقیق و سبزه و آینه

داسی سرد بر آسمان گذشت

که پرواز کبوتر ممنوع است

صنوبرها به نجوا چیزی گفتند

و گزمگان به هیاهو شمشیر بر پرندگان نهادند

ماه برنیامد