Sunday, August 18, 2013

اندر احوالات بابا طاهر عریان

 

 

اندر احوالات بابا طاهر عریان

(اثر برگزیده مسابقه حسب حال نویسی طنز ماهنامه گل آقا)

نوشته: محمد حسین یعقوبی

کاریکاتور: سلمان طاهری

یكی از شعرای بزرگ ایران زمین بابا طاهر است. همه می دانند كه بابا طاهر در قرن پنجم می زیسته ولی كسی نمی داند وی دقیقاً در چه تاریخی متولد شده است. در منابع آمده كه طاهر در زمان تحصیل درس را متوجه نمی شد و اینکه درآن زمان نه معلم خصوصی و حل المسائلی بود و نه طاهر پول این چیزها را داشت بیشتر ناراحتش می کرد. یك روز در مكتب خانه رفت ردیف اول كنار بچه زرنگ كلاس نشست و برای اینكه سر حرف را باز كند پرسید: «چرا ردیف اول می نشینی كه استاد با تركه بكوبد توی سرت؟» زرنگ كلاس گفت : «چون از عقب درست نمی بینم باید جلو باشم. » طاهر فهمید راز شاگرد اولی جلو نشستن نیست عینكی بودن هم به دلیل عدم اختراع عینك به ذهن طاهر نرسید به همین دلیل رُك و روراست از او پرسید : «پس چطور درست اینقدر خوب است؟» بچه زرنگ كلاس هم كه دیده بود دیگران چگونه از سادگی طاهر سوء استفاده می كنند و او را دست مـی اندازند شیطنتش گل كرد وگفت: « می روم چهل بار در حوض مدرسه غسل می كنم». طاهر جدی جدی فكر كرد راز شاگرد اول شدن همین است و سرآسیمه دوید تا در حوض مدرسه غسل كند و آنقدر مشتاق بود كه متوجه آدم های كنار حوض نشد و داشت لخت می شد كه یكی از اعضای کمیته انضباطی مكتب خانه ماست خور طاهر را چسبید كه: «وسط حیاط مكتب خانه لخت می شوی كه چی؟ مگر مملكت هركی هركیه؟ اصلا از عریان شدن در یك مكان عمومی مثل مدرسه چه منظوری داری؟ فكر كردی می توانی با این خودنمایی ها جوان ها را منحرف كنی؟» طاهر وقتی اتمسفر دور و برش را درك كرد كه دیگر دیر شده بود و یك پرونده برای طاهر بیچاره درست كردند به چه كلفتی. هر چند طاهر كنار حوض كاملاً عریان نشده بود و هنوز لباس زیر تنش بود ولی از این به بعد به اسم طاهر عریان بر او ماند و سر همین قضیه یك هفته از مكتب خانه اخراج شد و شاگرد اولی اش یك هفته به تاخیر افتاد .

سلمان طاهری-گل آقا

بعد از یك هفته كه از خانه بیرون آمد همه او را طاهر عریان صدا می كردند. بیچاره انگشت نمای مردم شده بود اما با این حال او از فكر چهل بار غسل در مكتب خانه هم نمی توانست بیرون بیاید . هر موقع از كنار حوض رد می شد شاگرد اولی خودش را مثل یك فیلم در تلویزیونِ حوض تماشا مـــــی كرد. حوض برای طاهر به جای آب پر از نمره ی بیست بود. طاهر كه می دانست اگر بخواهد جلو همشاگردی هایش غسل كند هم مثل قبل برایش مشكل ایجاد می شود و هم بقیه شاگردها راز شاگرد اولی را می فهمند و قضیه لوث می شود، تصمیم گرفت یك شب پنهانی به مكتب خانه بیاید و در حوض مدرسه غسل كند.

طاهر همین كار را كرد و یك شب آرام آرام و پاورچین پاورچین وارد مكتب خانه شد. رفت كنار حوض آماده شد تا تن و جان در حوض بشوید و شاگرد اول شود. غسلهایش را می شمرد تا حساب از دستش در نرود و كم و زیاد نشود. شماره غسلها زیاد و فاصله طاهر با شاگرد اولی كم می شد. سی و هفت ...... سی و هشت .......سی و نهمین غسل تمام شد و هنوز غسل چهلم شروع نشده بود كه یكی پس گردن طاهر را گرفت و از حوض كشید بیرون. فراش مكتب خانه بود. كسی كه طاهر وجود تمام وقت او را در مكتب خانه نادیده گرفته بود.

- « چی كار می كردی مردك؟ اینجا مگر خزینه است كه نصف شبی بلند شدی آمدی اینجا خودت را می شویی؟»

طاهر كه سعی می كرد به نحوی خوش را بپوشاند جواب داد : « نه به خدا، آمده بودم غسل كنم. »

فراش كه زابراه شده بود با عصبانیت وپرخاش گفت : « برو همانجا كه غسل بهت واجب شده غسل كن. چرا آمدی اینجا؟»

- «آخه غسل اینجا بهم واجب شده!! »

فراش از همه جا بی خبر كه خونش به جوش آمده بود فكر كرد غیر از طاهر كس دیگری هم در مكتب خانه هست. برای همین همه جا را گشت و طاهر در این فرصت لباسهایش را پوشید اما فراش هیچ كس را پیدا نكرد برای همین عصبانی تر شد وهمان نصفه شبی دنبال مدیر مدرسه فرستاد. طاهر بیچاره با كلی سوء سابقه تحصیلی و پرونده قطوری كه در کمیته انضباطی داشت از مكتب خانه اخراج شد. اما طاهر دست بردار نبود و در پی فرصتی بود تا بتواند در حوض مكتب خانه غسل كند.

بالاخره این فرصت فراهم شد و یك شب كه فراش مدرسه رفته بود خانه یكی از فامیلها شب نشینی طاهر رفت مدرسه و چهل بار غسل كرد. ناگهان نور و شرری از آسمان آمد و به سینه طاهر نشست. ولی طاهر شاگرد اول نشد كه نشد. در عوض همانی شد كه ما می شناسیم یك شاعر كه بیشتر آثارش دوبیتی و رباعی و اینهاست.

جان دلم كه شما باشی مردم كه دیدند آتشی از آسمان آمد و به مكتب خانه رفت فكر كردند عذاب الهی نازل شده. بعضیها كه تاریخشان ضعیف بود فكركردند حمله مغولهاست اما بعد فهمیدندكه اشتباه می كنند و حمله مغولها مربوط به چند قرن بعد است. چون این قضیه مربوط به قرن پنجم هجری است و هنوز امریكا كشف نشده فكر كسی به بشقاب پرنده و تهدیدهای نظامی و چیزهایی از این دست نرسید. همه دویدند ببینند در مكتب خانه چه خبر است.

وقتی مردم رسیدند دیدند طاهر از مكتب خانه بیرون می آید برای همین ماوقع را از او پرسیدند و طاهر هم گفت كه آن آتش آسمانی به سینه او نشسته. یكی گفت : «اگر اینطور باشد الان سینه طاهر یا سوخته یا تاول زده. » دیگری گفت: « نه خیر اگر به طاهر می خورد حتماً مرده بود. » یكی دیگر گفت : «اگر آن آتش به تو خورده بود لباست آتش می گرفت. » فراش مكتب خانه هم كه در میان جمع بود وقتی دید موهای طاهر خیس است فریاد زد: «دروغ می گوید او در حوض مكتب خانه غسل می كرده. » و این طور شد كه طاهر به جرم انجام اعمال خلاف شرع و شكستن حرمت مكتب خانه دادگاهی شد. قاضی دادگاه عین القضات همدانی بود كه در عشق و عرفان ید طولایی داشت برای همین وقتی اشعار طاهر را شنید و حال و روزش را دید او را تبرئه كرد.

بعد ازآن واقعه خیلیها خواستند به تقلید از طاهر برای خود وجهه ای كسب كنند به همین دلیل در مكتب خانه ها غسل كردند. حتی بعضیها مزدور اجیركردندكه از مخفیگاهی، جایی گلوله آتش به سینه شان بزند شاید خبری شود اما نشد كه نشد. در قرن پنجم افراد زیادی یا در حوض مكتب خانه ها خفه شدند یا خود سوزی كردند یا به دلیل اصابت گلوله آتش به سینه شان جان باختند.

سوز و گداز اشعار طاهر بازتاب زندگی پرمشقتی است كه در این متن به گوشه های كوچكی از آن اشاره شد. وی به نقلی در سال 477هـ .ق درگذشت.

بعد از مرگ طاهر افراد زیادی در باره اش اظهار نظر كرده اند مثلاً كسی گفت: «طاهر خود استعداد این مقامات را داشته وگرنه چرا دلاكهای حمام كه صبح تا شب در خزینه خود و دیگران را مـی شویند هیچ چیزشان نمی شود ؟ » دیگری گفت: « اگر طاهر به جای چهل بار چهارصد بار غسل می كرد حتما ً قصیده سرای بزرگی می شد. » ولی كسی كه به تمامی این حرفها خاتمه داد مرد موجز گویی بود كه با اشاره به شعر « دلا بسوز كه سوز تو كارها بكند » گفت: « از یقین و خلوص قلب خیلی چیزها حاصل می شود.»

Sunday, August 04, 2013

به روایت اسناد نظمیه…..

 

mamdosen

 

 

موضوع: راپورت زایمان زوجة عباس یعقوبی

 

مقام محترم ریاست کمیساری شعبه 15 طهران

محترما معروض میدارد زوجة نامبرده -که باردار بوده- حدود 4:30 بامداد روز سه شنبه 12 مرداد 1361 اظهار داشته که دردی در شکم حس می کند که طاقت وی را بریده و امان از او سلب نموده یحتمل درد زایمان باشد. شوهر ایشان پس از اطمینان از صحت ادعای همسر، وی را به بیمارستان بابک تهران واقع در خیابان کارون بالاتر از چهار راه طوس منتقل و وضع حمل در مکان مذکور در ساعت 7:20 دقیقه صبح انجام شده.

طبق استعلام از زایشگاه بابک، نوزاد مذکر، چهار و نیم کیلو گرم، دارای موهای بلند مشکی و چشمهای میشی بوده سر نامگذاری وی هنوز اختلاف نظر است. بر اساس گفت و شنودهای استراق شده توسط مخبر شهربانی از خدمه زایشگاه فوق الاشاره، بین نامهای مسعود و محمد حسین تردید هست اما والده ایشان مصر به نامگذاری فرزندش به محمد حسین بوده اظهار داشته که در رویا چنین اسمی الهامش شده و نام فرزندش همین است ولاغیر.

طبق مشاهدات مخبر شهربانی والد کودک اقدام به اخذ عکسهای متعدد بلافاصله بعد از تولد کودک خود نموده که به پیوست ایفاد می گردد. طبق سنت خانوادگی والد کودک داخل قرآن سر عقد خود در این خصوص مرقوم کرده: «روز تولد محمد حسین سه شنبه 12 مرداد 1361 برابر با 13 شوال 1402 ساعت هفت و بیست دقیقه بوده است.»

بدیهی است اطلاعات تکمیلی عندالزوم کسب و حسب امر عالی راپورت خواهد شد. منوط به اوامر عالی است.

 

mamdosein