برای نیما مجاهد که کباب بشقابی دوست دارد
پسر مهتابی من
آهای پسر سرد و مهتابی
جای نورافشانی نقره فام چشمانت بر بساط من خالی است
کجایی پسر سرد و مهتابی؟
چشمان سردت کجاست؟
کجاست تا بساط افروخته ام را آتش نشاند
آبی آرامشت کجاست بر بساط بی قراری ام؟
لعنت بر این روز
لعنت بر این آفتاب
برو
خورشید برو
گم شو با آن شعله نارنجی و مزاج آتشینت
من افسون چشمان پسر سردی شده ام
که سحر نگاه مهتابی اش پلنگ نارنجی پوش خورشید نشان را
از صخره های نقره ای سرد پایین می اندازد
اینک منم بر بساطم منتظر
و جمع ستاره های تنها به شهادت
انتظار من
برای آبی آرامشت بر آتش بی قراری ام