Saturday, August 23, 2008

شیطانکم دوباره مرا سیب میدهی؟

سراینده این غزل آقای هادی وحیدیه که ظاهرا شاعریه برای خودش اصل شعر را میتونید در کتاب «باران نخواهد آمد/ هادي وحيدي /نشر فاتزون/چاپ اول ۱۳۸۰» پیدا کنید یا به اینجا برید. در پست بعدیم تحلیلش میکنم

شیطانکم! دوباره مرا, سیب می دهی؟



شیطانکم! دوباره مرا, سیب می دهی؟
ای نفس سرخ وسوسه ها, سیب می دهی؟
هفتاد مرتبه همه شب در قنوت نو
می خواهم از خدا به دعا, سیب می دهی؟
آهی دگر نمانده بساطم تهی شده ست
جان می دهم به نقد بها, سیب می دهی؟
از باغ تن نه-آه...!- به آدم ز باغ روح
حوای من! خدای نما, سیب می دهی؟
- - -
این کفر نعمت است اگر دست رد زنم
وقتی که از بهشت خدا سیب می دهی
سر می برم به پای تو پرهیز عشق را
هنگام که بدون حیا, سیب می دهی
از شاخه ها بچین تو به عاشق سبد-سبد
یک دانه نه! مگر به گدا سیب می دهی!
- - -
دندان زدم به سیب تو یک بار در بهشت

این بار هم بگو به کجا سیب می دهی؟

Wednesday, August 06, 2008

گیلانار بالا....گزل اغلان


گیلانار بالا... گزل اغلان


دوازدهم مرداد زاد روز تولد من است. هنگامه ای از موقعی که خورشید بخت بر گرده شیر اقبال سوار ‏است. در صبح امید و در ساعت سعد هفت و دقیقه کمال که عدد آن بیست است. شیر،خورشید، کمان، هفت، ‏بیست و البته سیزده که اعداد و نشانه های من اند در زندگی.‏
اما این روز تولد کمی متفاوت بود و بهترین و برترین بود در میان این بیست و هفت تولدی که گرفته شده. ‏چند ماه زودتر از دوستی عزیز هدیه ای گرفتم که برایم ارزش خاصی دارد از آن جهت که نشانه شناخت ‏او از من است و با تصویر ذهنی من از آنچه داد کاملاً هم خوانی دارد

دیگری مراسمی بود که رفقا در ‏کارخانه برایم گرفتند و نیمرویی که جای کیک خوردیم و ...‏
‏ دوستانی دارم که با پیامک (اس ام اس)تولدم را تبریک گفتند و یا برایم از طریق اینترنت پیام گذاشتند و دوستان دیگری ‏که خیلی قدیمی تر و صمیمی تر از آنند که رفاقتشان را با تبریک تولد نشان بدهند و می دانم که همیشه ‏مثل روز تولدم به یادم هستند حتی اگر روزمرگی روزگار سرشان را شلوغ کند.‏

‏16/8/87‏