Saturday, May 26, 2012

سفرنامه استامبول-قسمت چهارم

یکشنبه 17/2/91

دیشب دیروقت خوابیدیم. امروز صبح حدودای 11 از خواب بیدار شدیم. فرصت صبحانه نبود. برای اینکه از برنامه عقب نیوفتیم سریع حاضر شدیم رفتیم امینونو. اول دیوار توپگاپی رو گرفتیم رفتیم جلو تا رسیدیم به سردر اصلی. در محوطه اصلی راه دوتا میشد. یکی به قصر شخصی آتاتورک به نام توپگاپی و دیگری موزه باستانشناسی استامبول. راه موزه باستانشناسی رو گرفتیم و رسیدیم دم در موزه. دوتا بلیط خریدیم هریک 10 لیر. یه راهنمای صوتی هم گرفتم به 10 لیر. راه افتادیم داخل. موزه باستانشناسی استامبول، سه ساختمون هست. دوره باستانی بین النهرین و مصر، دوره یونان و رم باستان و دوره اسلامی. قسمت بین النهرین و مصر دارای اشیائی از تمدنهای مصر باستان مثل مومیائیها، مجسمه ها و ... بین النهرین (شامل آشوریان، کلدیان، سومریان و بابلیان) می شد. در قسمت یونان و رم باستان هم اشیایی از آن تمدن مثل مجسمه ها، سنگ تابوتها، حجاری معابد، کتیبه ها و موزاییک های باستانی رو به نمایش گذاشته بودند. در قسمت دوره اسلامی هم تعدادی کاشی لعابی، اشیاء سفال و سرامیک و ... به نمایش گذاشته شده بود. تقریباً سه ساعت وقتمون رو گرفت. بیشتر وقتمون هم در ساختمانهای باستان گذشت. کل ساختمان هنر اسلامی رو در کمتر از 15 دقیقه بازدید کردیم. چون چیزی از هنرشون ما رو جذب نکرد. زیباتر، پیچیده تر و هنرمندانه تر از اون رو در ایران دیدیم. پیش پا افتاده ترین آثاری که در ایران بهش بی توجهی میشه رو میشه برابر با آثار موزه ای در ترکیه قرار داد. در کل موزه بزرگی نبود. مساحت کل سه موزه از موزه ملی خودمون کمتر بود. آثار باستانی هم که داشت مربوط می شد به قلمرو قدیم عثمانی که مصر، عراق، شام و قسمتهایی از اروپا رو شامل میشد و چیزی از قلمرو کنونی ترکیه (که تا 700 سال پیش قلمرو خاک ایران بود) در موزه ها نداشت.

بعد از موزه خیابان رو گرفتیم و آمدیم به سمت مسجد ایا صوفیه. وسط راه در برگر گینک نهار خوردیم. برگرکینگ هم شبیه مک دونالد یه فست فود زنجیره ای بین المللیه. البته من تا قبل از این اسمی ازش نشنیده بودم. نشستیم و دو تا دوبل برگر با سیب زمینی و نوشابه سفارش دادیم به 27 لیر. اما همبرگرش بزرگتر بود و ما رو کامل سیر کرد. مزه اش هم به نظر من بهتر بود. بعد از آن رفتیم مسجد- موزه ایاصوفیه. برای خریدن بلیط تو صف ایستادیم و دو بلیط خریدیم. بلیط ایاصوفیه گرونتر بود و هر کدوم 25 لیر آب خورد. ایاصوفیه در اصل کلیسا است که بعدها تبدیل به مسجد شده. برای همین نقاشی های موزائیکی از حضررت مسیح و حواریون هنوز بر دیوارش هست. در طبقه اول مسجد منبر، محراب، محل جلوس کشیش، اتاق اعتراف و ... وجود داره منبر این مسجد و مسجد سلطان احمد هردو منبرهای چوبی بزرگ و بلند هستند با یک در کوچک در پایین برای ورود، و یک مخروط شبیه سر گلدسته بالا منبر که محل جلوس واعظ رو به صورت سرپوشیده در میاره. در اینجا هم نقاشی ها به صورت رنگ روغن روی گچ هست. اما رنگ طلایی به کار رفته در آن با آبی و سبز و سرخ زیبایی خاصی به مسجد داده. پنجره ها هم به سبک پنجره های کلیسا، مستطیل کشیده با شیشه های رنگی است. روبه جنوب محراب مسیحی بلندی هست که در بالاترین نقطه نقشی از مریم عذرا و میسح در آغوشش کشیده شده. پایین آن اسامی الله، محمد، ابوبکر، عمر، عثمان، علی، حسن و حسین آمده. همین هشت اسم در اندازه بسیار بزرگی در هشت گوشه مسجد هم نصب شده. در تالار شرقی طبقه همکف نمایشگاهی از خطاطی و تذهیب با موضوعیت پیامبر و توصیف علی ابن ابیطالب از نبی اکرم برقرار بود. البته هرجا خطاطی یا کالیگرافی باشه مطمئناً هنرمندان ایرانی هم حضور دارند. هرچند خطاط های ایرانی به عربی و فارسی، در نعت پیامبر خطاطی کرده بودند اما جای خطاطهای بزرگی مثل امیرخانی، کابلی، خروش و اخوین خالی بود. خطاطها نام آشنا نبودند اما با این همه از دیدن و درخشیدن ایران و ایرانی در آن نمایشگاه خوشحال بودم. راه رفتن به طبقه بالا، تالار غربی بود. روی یکی از ستونهای تالار غربی سواخی بود که توریسنها برای انگشت کردن در آن صف کشیده بودند! ما هم وایستادیم تو صف انگول سوراخ! از یکی از توریستهای امریکایی داخل صف جریان رو پرسیدیم. گفت باید انگشت شست دست راستت رو به صورت ساعتگرد 360 درجه کامل در سوراخ بچرخونی تا آرزویی که داری برآورده بشه. ما هم کردیم و چرخاندیم و رفتیم طبقه بالا. در سالن شرقی طبقه بالا روی دیوار ها نقاشیها و موزاییک هایی از مسیح، حوارییون و حضرت مریم کشیده شده بود. این آثار متعلق به زمانی است که ایاصوفیه هنوز کلیسا بوده. در تالار غربی هم آثار عکاسی از ایاصوفیه به نمایش در اومده بود. آمدیم بیرون و در راهرو خروجی وارد یک فروشگاه شدیم که هیچ چیز جالب توجهی نداشت. اما یه قوطی کنسرو آبی رنگ توجه منو جلب کرد. روش نوشته شده بود:« ایستامبول هاواسی» یعنی هوای استامبول.10 لیر فکر کنم. برای من خیلی ایده جالبی اومد که همچین چیزی رو به توریستها بفروشن. واقعاً کار جالبی بود. از ایاصوفیه خارج شدیم. با تراموا اومدیم آنسمت پل گالاتا و پیاده راه افتادیم سمت برج گالاتا (گالاتای تاویر). در راه یک کتاب فروشی کتاب گذاشته بود با عنوان 202 حکایت پند آموز از نصرالدین هوجا. کاریکاتور یک ملا که برعکس روی الاغ نشسته هم روی جلد کتاب بود. این کتاب به چند زبان به فروش می رسید. ما در اون کتاب فروشی آلمانی، انگلیسی، روسی و فرانسوی کتاب رو دیدیم. مجسمه نصرالدین هوجا هم به همون صورت برعکس نشسته روی الاغ در اندازه های مختلف با قیمتهای 5 تا 25 لیر در استامبول به فروش میرسه. فکر می کنم از توصیفاتی که کردم متوجه شدید که نصرالدین هوجای ترکیه، همون بابا نصرالدین افغانستان و نصرالدین تاجیکسانه. همه اینها هم همون ملا نصرالدین خودمونه. البته این تنها نماد فرهنگی ایران نیست که در ترکیه دزدیده شده. رقص سماع، مولوی (که عکسش رو اسکناس ترکیه هم درج شده)، خرقه و درویش از چیزهای دیگه ای هست که اونجا در سطح گسترده ای به عنوان نمادهای فرهنگی ترکیه به جامعه جهانی معرفی میشه. در برنامه های شبهای ترکی دراویش خرقه پوش رقص سماع به نمایش میگذارند.

کوچه پس کوچه های نشیب رو بالا اومدیم تا به برج گالاتای رسیدیم. یه برج بلند حدوداً 40 متری مربوط به تقریباً 80-90 سال پیش که از بالاش دید خوبی به استامبول داری. توصف رفتن به داخل برج بودیم که دیدیم یه سری آدم آبجو به دست زیر برج نشستن و مشغولن. آبجو خوردن در ملأ عام تنها زیر برج گالاتای منع قانونی نداره. هرچند که در مراسم استقبال از بهار و جمع جوانهای دانشگاه هم نوشیدن در ملأ عام وجود داشت. تو صف دو تا دختر پشت سر ما بودند که یکی از کلمات صحبتهای من و ممدو رو تکرار کرد. برگشتیم گفتیم شما ایرانی هستین؟ مثل گنگا نیگا کردن. همینو انگلیسی پرسیدیم گفتن اهل بیروتن. سِرین و راحیل. سرین سلیستر صحبت می کرد و بیشتر می جوشید و محمد رضا هم که اهل گپ و گفت و حرف زدن. من هم سرم به عکاسی بود و گاهی که ممدو گیر می کرد بحثو ادامه می دادم. داخل برج دو بلیط گرفتیم هر کدوم 12 لیر و با آسانسور رفتیم بالا. داخل برج که حدوداً 10 متر قطرشه در طبقات بالا دو رستوران کوچک بود و یک بالکن به عرض یک آدم. از این بالکن نمای بسیار زیبا و قشنگی از استامبول معلوم بود. برج گالتای دقیقاً در مصب خلیج گلدن هورن با تنگه بوسفوروس قرار داره و از بالای آن دقیقاً هر سه تکه شهر استامبول معلومه. قسمت اروپایی شمالی و جنوبی (که با گلدن هورن از هم جدا میشن) و قسمت آسیایی. خود برج در قسمت اروپایی نزدیک پل گالاتای هست. بعد از تماشای استامبول از بالای برج و لذت از مناظر زیبای اون با سرین و راحیل پایین اومدیم و راه افتادیم به دیدن مغازه ها و رفتن سمت خیابان استقلال. من برای خواهرم از پای برج دو جفت گوشواره خریدم به 5 لیر. انتهای خیابان استقلال از هم جدا شدیم و کمی بالا اومدیم.    ممدو تو «استارباکس» چیزی خورد و با تراموا اومدیم تکسیم. و از آنجا سمت خانه. تقریباً ساعت 8:30 بود که رسیدیم و بعد  از یه برنامه ریزی برای خرید فردا و حرکت به سمت فرودگاه تقریباً10:30 بود که خوابیدیم.

2 comments:

fatemeh said...

yani ta bekhai ye chizi benevisi jigaret leh mishe.
nemidonam sabt mishe nemishe
10 bar tala neveshtam.
hala bazam minevisam . vaghti mikhonam safarnamehat ro ghashang ehsas mikonam onjam.man ke intoriam harja ke beram vaghti mikham bargardam hata age kheiliam khosh gozashte bashe nemidonam in irane kofti chidare ke vaghti iran air ro mibinam zough mikonam

Unknown said...

فاطی جان معذرت. شرمنده شدم به خدا. اما چه کنم
دست ما کوتاه و فیلتر در نظام