Friday, September 28, 2012

سفرنامه عراق – قسمت چهارم

جمعه 17/6/91

نجف

امروز صبح زود از خواب بیدار شدم. نماز صبح را حرم امام علی خواندم. حرم امام علی حال و هوای خاصی القا می‌کند. صحن مولا چنان کوچک است که برای تمام جمعیت حاضر در صحن یک امام کافی است. بعد از نماز به هتل آمدم و وسایل عکاسی را برداشتم. دوربین، سه پایه، ریموت و متعلقات را به دوش انداختم و از تاریکی آسمان برای عکاسی شبانه استفاده کردم. شرطه های عراقی به دیده ظن و گمان نگاهم می‌کردند و حتی یکی از آنها به حرف آمد که:« ها! لماذا تصور؟ بما دلیل؟» خودم را به نفهمی زدم. انگار کلاً نشنیدم. دیدم اگر به سمتش برگردم ممکن است مجبور شوم به جواب دادن و بقیه ماجرا هم اصلاً قابل پیش بینی نبود. عکسها را گرفتم و راه افتادم از باریکه کنار حرم جای مناسبی پیدا کنم و در زاویه ای قرار بگیرم که گنبد، گلدسته ها و ایوان طلا در کادر بگنجد. اما مسقف کردن بازار نجف و یکی دو ردیف نرده و بازرسی بدنی اطراف حرم، عملاً جایی برای اینکار نگذاشته بود. آسمان سرخی سپیده گرفته بود که آرام آرام صبحانه فروشها کنار پیاده رو بساط می کردند. جلوی در نانوائیها صف شده بود و چایهای گس و غلیظ عربی دم کشیده بود.

حرم امام علی

صبحانه فروشها اکثراً زن بودند. می نشستند و کنارشان چند استکان کمر باریک می‌گذاشتند و داخل هر کدام یک قاشق چایخوری. جلویشان یک روفرشی یا زیر انداز بزرگ نُه متری کف خیابان پهن کرده بودند و جعبه پرتقالی که روی آن لبنی که نفهمیدم خامه بود یا پنیر بین او و مشتری فاصله می انداخت. مشتری ها می‌آمدند، یک استکان چای سرخ غلیظ با شکر زیاد و نان و لبن می خوردند، پولشان را حساب می کردند و می رفتند. نانهایی که در عراق دیدم چند نوع بود. یکی قرصهای گردی به اندازه بشقاب غذا خوری و شبیه تافتون اصفهانی و البته بدون خشخاش، دیگری فتیر، نانی سفید شبیه نان بروکی که در تنور بربری پخته می شود، لوزی شکل و به طول و عرض ظرف یک بار مصرف معمولی است. اطراف حرم وسط همین نان را باز می کنند و لای آن کباب ترکی می ریزند. دیگری نانی است گرد به اندازه کلوچه های شمال و روی آن کنجد زیاد می ریزند و به آن چیروک (چُرَک؟) می‌گویند.

نانIMG_3225

IMG_3223

همانطور که حرم امام علی را دور می‌زدم از صبحانه فروشها، نانواها و مردم عکس می‌گرفتم که ناگهان یکی از عراقیها تهدید کرد: «آقا... آقا... عکس دوربین خراب» از او عکس نگرفتم و دور شدم. همانطور که عکس می گرفتم یکی از دستفروشها صدایم کرد و خواست عکسهایم را ببیند. نشان دادم. گفت: «اصلاح!» فهمیدم از من خواسته تا عکسهایی را که از او گرفتم پاک کند. من هم دکمه منو را زدم و عکس رفت و منوی دوربین آمد فکر کرد پاک شده. بدون کلام دیگری از هم دور شدیم و من هم ترجیح دادم از قابلیت زوم لنز استفاده کنم به جای عکس از فاصله نزدیک.

وسط خیابان شمالی حرم مردی چفیه می فروخت. کنجکاو شدم که چفیه هایش را قیمت کنم. چفیه های سوری البته با تنوع رنگ زیاد. چفیه ای نشان داد و قیمت داد. ده هزار تومان. چفیه را دادم و خواستم راهم را بگیرم که پرسید مگر چفیه نمی خواهی؟ گفتم نه. یقه ام را گرفت و گفت مسخره؟ قیمت کردی برای مسخره؟ و شروع کرد پرخاش کردن. دستهایم را به علامت تسلیم بالا آوردم و فاصله گرفتم. همین عکس العمل را دیشب پسرک عقال فروش هم داشت. وقتی دیدم عقال را گران می دهد و منصرف شدم پرخاش کرد و گفت مسخره؟ ظاهراً در عراق نباید قیمت پرسید مگر برای خریدن. اگر قیمت بپرسی و نخری حس می کنند که مسخره شان کرده ای. در هر صورت عکسهایی از مردم انداختم و برگشتم هتل.

ساعت هفت و نیم بود که راه افتادیم سمت کوفه. اینبار به مسجد سهله رفتیم. مسجد سهله یا مسجد بنی ظفره از مسجد کوفه قدیمی‌تر است. اما همان معماری مساجد اهل سنت را دارد. اینجا هم مثل مسجد کوفه مقامهای متعددی دارد که هر کدام نماز و زیارت مخصوص به خود را دارد.

مقام امام صادق

مقام ابراهیم

مقام و خانه ادریس نبی

مقام خضر

مقام انبیاء صالحین

مقام زین العابدین

مقام امام مهدی: این قسمت از مسجد را ضریح گذاشته اند و محل زیارت است و اعمال خاص خود را دارد.

آنطور که در روایات آمده مسجد سهله محل زندگی امام مهدی در زمان ظهور خواهد بود. مسجد سهله جایی است که شیعیان عراق هر سه شنبه در آن اعمالی را انجام می دهند که بعد از ساختن مسجد جمکران همان را آنجا هم به جا می آورند. از جمله آن اعمال که قسمتی از اعمال مسجد سهله در مقام امام زمان است می توان به نماز معروف امام زمان اشاره کرد.

بعد از اتمام اعمال در مسجد سهله به طرف مقبره کمیل ابن زیاد راه افتادیم. در راه تقریبا در فاصله کمی از مسجد سهله مسجدی در حال ساخت بود که بر اساس پارچه نوشته نصب شده بر آن، مسجد صَعصَعه بود. اما بنای تاریخی آن کاملاً تخریب و به جای آن، مسجدی با سازه بتنی و نمای آجر سه سانتی در حال ساخت بود. واقعاً درک نمی کنم اصرار بر تخریب آثار اصلی و بازسازی بنایی نو بدون هیچ اثری از هویت باستانی آن، از کجا در این سیستم نهادینه شده است. مثل اینکه مسجد علی اصفهان تخریب و جای آن یک مسجد نوساز با نمای مرمر بنا شود و عنوان شود این همان مسجد علی دوره سلجوقی است! از کنار مسجد گذشتیم و بعد از اندک زمانی به آرامگاه کمیل بن زیاد رسیدیم. کمیل از یاران نزدیک امام علی (ع) بود. امام علی دعایی به کمیل آموخت تا او هر پنجشنبه شب بخواند. کمیل هم آن دعا را خواند و تکثیر کرد که به دعای کمیل معروف است و البته که دعای حضرت علی است که از کمیل نقل شده. اینجا هم مثل هر جای دیگری اجازه آوردن دوربین و موبایل ممنوع بود. محوطه ای بود کوچک با گنبدی کاشیکاری شده. قبر کمیل ضریح چوبی داشت. سریع زیارت کردیم و سمت مسجد حنانه راه افتادیم.

به روایتی وقتی تابوت امام علی را از کوفه به نجف فعلی تشییع می کردند از کنار مسجد حنانه رد شدند. مسجد ناله ای سر داد و از آن زمان به مسجد حنانه یعنی مسجد ناله و افغان نامیده شد. دومین ناله مسجد حنانه وقتی بود که سر امام حسین در راه کوفه به این مسجد آورده شد. گفته شده وقتی رأس الحسین به مسجد حنانه آورده شد، صدای ناله مسجد در آمد و ستونهای آن خمید.

متأسفانه در عراق ترمیم و مرمت آثار تاریخی به صورت استاندارد وجود ندارد و رهبری شیعیان عراق و ستاد بازسازی عتبات عالیات ایران به بازسازی اماکن مذهبی مشغول اند. متأسفانه از این جهت که این مرمت ها به هیچ عنوان وفادارانه نیست و در اصل نوعی نوسازی است. به نحوی که تاریخی بودن اثر را کاملاً از بین می رود. روکار آجر سه سانتی، سنگ مرمر و دیگر مصالحی جدید به دکوراسیون و معماری جدید طوری بر اثر تاریخی- مذهبی اعمال می شود که هویت تاریخی آن نابود می شود. این مسأله در جایی مثل مسجد حنانه بروز کامل دارد. مسجدی که تاریخ آن به هزار و چهارصد سال می رسد مانند مساجد نوساز با نمای آجر سه سانتی و توکار مرمر پوشیده شده است و برای یک توریست محل گذاشتن علامت سوال جلوی تمامی روایات تاریخی حول این محل وجود دارد. برای منی که حاضر نیستم هر چیزی را با روایت و حرف قبول کنم نشان دادن مسجد نوسازی با نمای آجر سه سانتی و نقل روایاتی از هزار و چهارصد سال پیش راجع به آن مثل یک وصله ناجور می ماند.

بعد از دیدن مسجد حنانه و زیارت رأس الحسین (ع) راه افتادیم به سمت هتل. در راه برگشت مساجدی دیدم به سبک مساجد اهل سنت که گلدسته تک و جدا از ساختمان داشتند ولی همه گلدسته ها مربع القاعده بود. جای دیگری از این نوع گلدسته ها ندیدم و فرصتی هم برای عکاسی از آن نیافتم.

بعد از استراحت در هتل، برای نماز مغرب و عشا به حرم امام علی (ع) رفتیم. بعد از نماز و زیارت، با پدر سری به بازار سرپوشیده نجف زدیم. به رسم تخریب بناهای قدیمی و نوسازی بنای جدید، بازار نجف که بیش از یک بازار اصلی و چند انشعاب فرعی نیست تماماً تشکیل شده از مغازه های نو ساز و البته به لطف تخریب و نوسازی با ساندویچ پنل مسقف شده! در بازار شیرینی فروشی، طلا فروشی، سنگ فروشی، مغازه های عبا، چفیه و عقال و ... همه کنار هم مشغول بودند و البته ایرانیهایی که بدون توجه به رسم اعراب سؤال می پرسیدند، قیمت می کردند، تخفیف می گرفتند اما نمی خریدند و عراقیها همچنان عصبی از این رفتار پرخاش می کردند.

پدر از مغازه ای عبا قیمت کرد. مرد به راحتی فارسی صحبت می کرد و البته به رسم قیمت کردن و نخریدن ایرانی آشنا بود. انواع عبا از مجلسی عربی تا عبای توری تابستانی از صد هزار تا سه میلیون تومان. بیرون آمدیم و دُر قیمت کردیم. قیمتها بی دلیل گران است و همه فقط به این دلیل که در ایران سوغات آوردن رسم است و خرید ناگریز. در نتیجه قیمت هرچقدر هم بالا برود باز مشتری هست. چیز به درد بخوری پیدا نکردیم. هرچند در مغازه های شیرنی فروشی، شیرنیهای مختلف داخل سینی ما را وسوسه می کرد. از مدیر کاروان و بقیه زوار شنیده بودم در عراق شیرینی خاصی است در طبق که رویش کلی مگس نشسته و همه با کلی اَه و اوه از آن یاد می کردند. من که کنجکاو شده بودم خیلی دقت کردم اما مگسی روی شیرینی ها ندیدم. مخصوصاً که هشتاد درصدشان تازه پخته، خریده و تمام می شد. بیشتر از همه هم همان شیرینی معروف و مورد اشمئزاز ایرانیها مصرف می شد. قطعه های بزرگ آن (اندازه یک دیس) توسط مردم خریده و مصرف می شد. مثلاً در یکی از حجره های بازار نجف، چند فروشنده دور تکه بزرگی از آن حلقه شده بودند و لقمه لقمه با دست می خوردند. من و پدر که عنان شکم از دست داده بودیم تکه کوچکی به اندازی دو کف دست از آن را به همراه هفت عدد شیرینی لقمه ای کوچک خریدیم به هفت هزار تومان. از هفت شیرینی دوتایش را همانجا خوردیم. نانی کم شیرینی با کرم پیراشکی در وسطش. شیرینی دوم را که داخل ظرف یکبار مصرف بود نگه داشتیم برای هتل. ساعت نه و سی که رسید رفتیم محلی که با مادر، زهرا و سالار قرار داشتیم. طی بازدید و ناخنک زدنهای ما در بازار نجف، آنها مشغول زیارت حرم امام علی بودند. همگی به هتل رفتیم. در راه به پسرک دِشداشه فروشی برخوردیم که هر دشداشه را به ده هزار تومان می فروخت. من و پدر دو دشداشه از او خریدیم به پنج هزار تومان. خواستم برای ممدو دشداشه ای به سوغات بخرم که اندازه او نداشت. دشداشه هایش از دشداشه های مغازه ها نفیستر بود. با یقه و سر آستینهای کارشده. دشداشه مناسب غیر از آنی که دست پسرک دست فروش دیدم پیدا نکردم. برای همین چفیه ای خریدم به نه هزار تومان. همچنان با پدر دنبال در نجف می گشتیم که مادر و زهرا و سالار به هتل رفتند. بالاخره در یکی از مغازه ها پدر روی نگینهای پیشخوان دقیق شد. فروشنده مرد جوانی بود که کمتر از سی و پنج سال داشت. فارسی را سلیس حرف می زد و معلوم شد از بچگی در قم بزرگ شده. از وقتی در بازار نجف می چرخیدیم دنبال هدیه ای بودم به رسمی که در سفر به استانبول گذاشتم. و البته چیزی پیدا نکرده بودم. میان نگینهای دُر نجف نگین ماتی نظرم را جلب کرد که در اصطلاح در یخی نام داشت. یکی برای وحید برداشتم. یک تخمه نیم بیضی شفاف هم چشمم را گرفت. طبق توضیحات انور سعدی- فروشنده جوان- روی آن دعایی نوشته شده بود که هر سال اولین پنجشنبه ماه رجب بین طلوع و غروب آفتاب نوشته می شود. این دعا ترکیبی از حروف مقطعه قرآن است و خواندنی نیست! مثل شرف شمس. در یخی را به ده هزار تومان و تخمه شفاف حکاکی شده را به چهل و پنج هزار تومان خریدم. پدر هم دو نگین در یخی برداشت جمعاً بیست هزار تومان. من که خیالم از خریدهای مهمم که برای ممدو، وحید و یادگاری بود راحت شد به هتل رفتیم و مدیر کاروان که برای اعمال وداع به حرم می رفت غذایی از آشپرخانه حضرتی حرم امام علی برایمان کنار گذاشته بود که همه با هم خوردیم.

من و پدر تکه ای از شیرینی خوردیم. نام آن را از شیرینی فروش عراقی پرسیده بودم. گفته بود حَلوَالدَّهین است که با آرد، نشاسته، نارگیل و روغن حیوانی درست می شود. خود من با توجه به حجم زیاد پخت و پز و مصرف حَلوَالدَّهین، باورم نشد که روغن حیوانی در آن بریزند. اما شیرینی و چربی بیش از حد آن چنان بود که چند تکه کوچک اندازه یک حبه قند بزرگ آن را بیشتر نتوانستم بخورم. در عجب شدم چطور عراقیها صبح و ظهر و شب چنین چیزی را با چنان ولعی می خورند. شیرینی فروشیهای عراقی با آنچه در ایران و ترکیه هست فرق می کند. هرچند شیرینیها همانهایی بود که در تبریز و استانبول هم فروخته می شد. اما شیرینی فروشی عراقیها ویترین و اینها ندارد یک پیشخوان است که همه نوع شیرینی روی آن چیده شده و فروشنده آنطرف نشسته و جنس می فروشد. تمام شیرینی ها جای دیگری پخته می شوند و فروشندگی و شیرینی پزی دو کار کاملاً جداست.

بعد از تایپ سفرنامه و چرخیدن در اینترنت آماده خوابیدن شدیم. قرار شد اعمال وداع حرم امام علی را قبل از نماز صبح انجام بدهیم. فردا به سمت کربلا راه می افتیم.

No comments: