Saturday, March 17, 2012

مرثیه های شاعری

saba

از قلمریزهای صبا میر اسماعیلی قبلاً هم چیزایی نقل کرده بودم. امروز هم یکی از قلمریزهایش را نقل و تحلیل می کنم. گفتم قلمریز چون ایشان معتقد است که نوشته هایش شعر نیستند. شاید از تواضع است یا دلیل خاصی دارد. به نظرش احترام می‌گذارم و  قلمریزهایش را شعر اطلاق نمی‌کنم. (هرچند که شعر تر از کارهای خیلی افراد مدعی دیگر است.)ء

شاعر ِ دلسوخته ای اینجا
برای ِ باران
مرثیه میخواند ...!ء
باز هم اندوه ِ گلسرخ و
ترانه ی بی بازگشت ِ دستانت
بار ِ سنگین ِ این غم ِ خفته
سنگ میخواهد و مرد
که من
هیچکدامشان نیستم

 صبا میراسماعیلی

شاعر دلسوخته ای اینجا
برای باران
مرثیه می خواند...ء
باران نمادی از لحظه های وصال عاشقانه است. عواطف لطیفی که حالا نیست و خلأش دل شاعر را سوخته. حالا شاعر دلسوخته به مرثیه سرایی باران، نماد لحظه های عاشقانه ماضی مشغول است.
اندوه گل سرخ و ترانه بی بازگشت دستان فحوای مرثیه شاعر است. گل سرخ و دستان هم تأکیدی دارد بر عشق و تناسب زیبایی با باران. باران دستهای عاشق و گل سرخ...ء
اما اندوه گل سرخ و مخصوصاً واژه بی بازگشت برای دست نشان دهنده هجر است و تکمیل کننده اندوه منطوی درقسمت اول شعر(مرثیه خوانی)ء
ادامه مرثیه صحبت از بار سنگینی است که که غم هجر بر دل شاعر گذاشته و داغی است که دلسوخته اش کرده. غمی خفته، پنهان و در عمق دل. جایی دور از نقاب لبخندی که در مقابل نامحرمان به چهره گذاشته.ء
این داغ برای شاعر دلسوخته گران و غیر قابل تحمل است برای همین مرثیه روزهای عاشقی و باران و گل سرخ را سر میدهد.
اما برای طرف مقابل چه؟ او مردی است از جنس سنگ که به راحتی با این جدایی کنار آمده.ء
اما شاعردلسوخته ما سنگی بی عاطفه نیست مرد هم نیست. پس هر بار که لازم باشد مرثیه سرایی می کند و کمله «باز» در شعر به همین تسلسل دلالت دارد...ء

2 comments:

یک پیر said...

سلام اقا
خوبی؟
ما تونستیم از راهی که گفتی وارد بشیم ولی کامنت دونیت کار نمیکنه با اون روش .حتی پسوند رو هم تغیر دادن نشد حالا بوگو چه کنیم مهندس؟شعر و شاعر را دوست میداریم .
این "باز" همچنان که زنده ایم باهامون زندگی میکنه..
ای کاش که "باز" های زندگیمون شادی اور باشه نه غم انگیز ...

ندا said...

ای جنم مهتاب جونمم اومد اینجا
فدای تو مهتاب جونی


--
اقا زیبا بود
لذت بردیم