Friday, December 21, 2007

خیال شب

خیال شب


تمام شب ز خیال لبت نخوابیدم
از آسمان نگاهت ستاره می چیدم
تمام مردم چشم تو خیره بر من بود
میان آن همه رسوا شدم نترسیدم
دریچه ای زگلستان خنده ات بگشود
تمام کون و مکان را به نور آن دیدم




در آن شبی که پر از ظلمت است و خود بینی
به لطف عشق تو سر زد طلوع امیدم
ظلوم و کور در این وادی پریشانی
به دست لطف تو این راه را نوردیدم
در آسمان نگاهت طلوع خواهم کرد
نه آن ستاره کم سو که مهر و ناهیدم
چودانه منتظر آب در میانه خاک
به گرمی نفست چون جوانه روییدم
در این سیاه زمستان چو یک نهالک ترد
به گرمی دل تو در بهار بالیدم
به دام زلف کمندت اسیر گشتم داد
به آن خدنگ نگاهت به لجه غلطیدم
ببین که سردلم آتشی به جان انداخت
به آتش دل خود همچوشمع خندیدم
اگر که شمع وجودت به کلبه ام آید
به سان شب پره بر گرد شعله چرخیدم


‏5/9/86 اتوبان تهران-قم 7:30 صبح‏

No comments: