Saturday, November 02, 2013

چلّاب

چلّاب

از بوشهر آمده ام. اما بوشهر همچنان دور تنهایی خلوتم «بَر» می سازد. «پا می کشد» و می چرخد با ضرب «واحد» و «دو دست». قلبم با ضرب «سنج» و «بوق» و «دمّام» می تپد و من در خودم می چرخم، خم و راست می شوم و «چلاب» می خوانم آنقدر که در حُرم و شَرج خلیج غرق شوم.
از بوشهر آمده ام اما نوای «بخشو» و شعرهای «ناخدا عباس» هنوز در سرم زنگ می زند و من قدمی جلو، قدمی عقب پا می‌کشم. حلقه می زنم مثل موجهای متحدالمرکز برکه ای دور، که هزار سال پیش سنگی در آن انداخته اند اما هنوز موج دارد. برکه ای آرام که در ژرفایش طوفان است.

پارسال این موقعها

No comments: