Friday, January 01, 2010

پاشنه آشیل دلبستگیها

پاشنه آشیل دلبستگیها





همیشه به این مسأله فکر کردم که انگیزه آدمها برای تلاش کردن چیست و از کجا نشأت می گیرد؟ چرا برای رسیدن به خواسته هاشان تلاش می کنند؟ اصلا خواسته آدمهای متفاوت چطور خواسته آنها می شود؟ خواسته... چیزی که می خواهندش. چیزها برای این خواهان پیدا می کنند و خواسته می شوند که در ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم با دلمشغولیهای انسانهایند. چرا شغل می خواهیم؟ مسکن و خانواده و ... می خواهیم؟ چون می خواهیم ثروت، قدرت وتسلط داشته باشیم. جالب اینجاست که قدرت، ثروت و تسلط را وسیله ای برای رسیدن به خواسته هایمان میدانیم. و هر خواسته ای، خواسته یا ناخواسته با دلمشغولیها مرتبط است. برتری داشتن، کانون توجه بودن و ... همه چیزهایی است که در پس خواسته های انسانها نهفته است. جالب اینجاست که همین دلبستگیهاست که محرک انسانها در حرکتهایشان است. زن، خانه، خانواده، قدرت، ثروت و... محرکهای زندگی آدمیان اند. برای رسیدن به اینها درس می خوانند، کار می کنند، برنامه ریزی می کنند، معتقداتشان را اصلاح می کنند، جهت گیری زندگیشان را انتخاب می کنند، می کشند و کشته می شوند حتی برای آزار و شکنجه آدمها نیز دست گذاشتن روی دلبستگیهای آنها روش خوبی است. ممنوع الخروجی و عدم اجازه مهاجرت، تهدید خانواده، تهدید آینده شغلی و ... جالب اینجاست که به دلیل اینکه جهت گیری زندگی آدمها به جهت خواسته ها و دلمشغولی آنهاست سرنوشت آدمها را نیز همین پاشنه آشیل تعییین می کند. دلبستگیهای آدمها تقدیر آنها را رقم می زند و آینده ایشان را می سازد. به قول ابوالفتوح شهاب الدین یحی ابن حبش ابن امیرک سهروردی(شیخ اشراق) در کتاب عقل سرخ

صیادان قضا و قدر دام تقدیر بگستردند و دانه ارادت تعبیه کردند و مرا اسیر گردانیدند

یا به قول احمد شاملو
میدان خونین سرنوشت به پاشنه آشیل درنوشت

بله سرنوشت آدمها را دلبستگیها، دلمشغولیها و آرزوهایشان می سازد و همان نیز پاشنه آشیل و دام تقدیر آنهاست. برای همین بسیاری از آدمها که دلمشغولی شان را از دست می دهند یا افسرده می شوند یا خود کشی می کنند