مناجات
سلام بر آن معشوق ازلی که همواره رحمانیت و رحیمیتش در لطف و جبر و تکبر و جمالش مستتر است و همواره چون خورشید عالم تابی به مصداق نوالسموات والارض تمامی ممکنات را با افاضه عشق ازلی خود منور به نور جود می کند.
درود به آن پرورنده مهربانی که جریان حکمت و هدایتش هیچوقت از شریعه معین و مقدرش طغیان نمی کند و تمامی مخلوقات را به مصداق الیه المصیر از دور و نزدیک به سوی دریای هستی وجود می خواند. خوشا آنانکه به این تقدیر آگاهند و جریان کمال را با سرود مسرور انا الیه الراجعون به سوی موافق پارو می کشند.
سپاس آن آفریننده ای را که اسم اعظم پروردگار جامه ای متناسب به قامت اوست و صفتی والا و روشن در توصیف وجودی اش و نشانه ای روشن در زجاج هستی اش.
سلام بر پروردگاری که بذر وجود را در احسن تقویم در تاریکی اسفل السافلین پاشید اما رشد آن را به سوی روشنایی عرش اعلی معین نمود. سپس آن را به آفتاب رحمتش روشنایی بخشید و به آب عشق پرورد و آن را به سوی عرش منور خویش رویانید و در باد و طوفان مشکلات به ساقه اش قوت بخشید و با آفات دنیوی قدرتش را آزمود. سپس با دستان پدرانه ولایت آن ساقه لطیف را به قید هدایت پیچید که رویش مستقیم و بدور از کژی اش تضمین شود و هموست که در هنگام باروری مزرعه وجود خوشه های کمال را به داس مرگ می چیند و بذر وجود والاتر را در زمینی بالاتر می پاشد تا هنگام شکستن حجاب جامد دنیوی و رسیدن بهار معاد آن بذر از خاک خلق دوباره جوانه زند و باردیگر راه کمال سپری گردد.
تو را به اسم اعظمت می خوانم ای مهربانتر از پدر و مادر، ای بخشنده ترین بخشندگان، ای کسی که لطف و کرم ماسوای تو به اراده کریمانه تو به آنان است. تو را به اسم اعظم پروردگار می خوانم.
ای پرورنده هستی! ای پروردگار! اینک منم تنها، ایستاده بر جایگاه منفرد خویش آگاه تر از پیش به «من لی غیرک». آگاه به دوری ماهی که می پنداشتم نزدیکتر از آنچه هست شبهای تنهایی ام را روشن می کند. اما ابر امتحان تو آن ماه را به محاق کشید و به یاد من آورد که آنکه در جایی اقرب من حبل الورید اجابت دعوت داع می کند کیست.
اگر چنین ابری آسمان قلبم را سنگین کرده است، اگر سوز سرد کدورت قلبم را فسرده، همه به آن سبب است که شکران نعمت تو نکردم و ظرفیت خویش را در برابر چنین نعمتی نیفزودم و غافل از مهربانی تو که چون آتش مرا گرما می داد، پنداشتم که این گرما از ماه است. در حالی که ماه را در روشنی و زیبایی نقره فام هست اما گرما نه. آن گرما از شعاع زرین رحمت تو از جایی اقرب من حبل الورید به من می رسید و من در غفلت شعف از آن فارغ و مشتغل به ماه بودم و چه ساده لوحانه از یاد بردم که حتی نورسیمین ماه نیز از رحمت زرین خورشید انعکاسی نقره فام بر شبهای تنهایی می دهد.
پرورگارا! معبود و مقصودم تویی وغایت و آخرتم. مرا در انعامت ظرفیت شکران ده تا همواره جایگاه اقرب من حبل الورید تو را در یاد آرم و اشتغال به زیبایی مهتاب و انجم این دنیای تاریک مرا از خورشید گرما بخش تو فارغ نکند.
پروردگارا بر علم و عملم بیفزا و مرا با صالحان ملحق گردان.
2/11/87
No comments:
Post a Comment