مناجات
پروردگارا! بنده ای هستم عاصی که بار معاصی بر دوشش سنگینی می کند. پاهای ناتوانم در گلهای جهل و ظلمت فرو رفته و مرا از رسیدن به تو باز داشته است. به هر سو می نگرم مگر چاره ای بیابم اما افسوس که چشمانم بی سوی بصیرت تو جایی را نمی توانند دید.
آنچه مرا سرپا و ایستاده نگاه داشته دستان دعا گوی فرشتگان لطف و مرحمت توست؛ وگرنه زانوان لرزان مرا یارای تحمل چنین بار سنگینی از معاصی نیست.
خدایا!این بنده تنها و مستأصل را راه نجاتی قرار ده تا پیش چشمان با عظمتت که حرکتی ازآن پوشیده نیست سرکشی نکند و در انتهای راه شرمسار و بی پاسخ از کرده خویش پشیمان نگردد.
عزیزا! بار امانتی بر دوشم نهاده ای که خود آن را با بار معاصی سنگین تر نموده ام. با زانوانی لرزان و چشمانی کور و بار سنگینی بر دوش بر صراط امتحانی هستم باریکتر از مو و برنده تر از شمشیر که جز به لطف و فضل تو، جز به کمک و یاری ات نمی توانم آن به انتها رسانم.
علیما! تو از دلم آگاهی و به اسرام دانا. مرا در این شب تاریک کوکب هدایتی عطا کن و در این مهلکه فتنه و بلا و امتحان قوتی ده تا یارای پنجه در انداختن با وسوسه ها را داشته باشم.
مقتدرا! به من قدرتی ده تا ترست را به هرچیز مقدم بدارم و پیش از هر قاضی ای پاسخگوی تو باشم. به من قدرت تشخیص ده تا در میانه راه چند راهیها مسیر درست را به سوی تو انتخاب کنم.
مرا نعمات بسیار دادی چنانکه حق بسیار بر من داری و من بر تو حقی ندارم و ناسپاسی ات می کنم. لطفت را بر من عطا کن و مرا از این استیصال وارهان.
18/10/86
جلوی خانه حسام
Friday, March 07, 2008
مناجات
Labels:
مناجات
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
3 comments:
این که به روز نشده هنوز !!!
Post a Comment