اثر برگزیده مسابقه بمب ساعتی(موسسه گل آقا)در سال 84
خرابکار
همانطور كه مي دويد وبه خودش مي پيچيد زير لب بد و بيراه مي گفت. ديگر داشت از كنترلش خارج مي شد.همه چيز را تار مي ديد. دل درد امانش را بريده بود. با دست محكم گرفت تا راهش را بند بياورد در جستجويي بي هدف پيدايش كرد ولي«مخصوص خواهران» بود.وضع آنقدر بحراني بود كه دنبال «مخصوص برادران» نگشت و بي اعتنا داخل شد.
- « آخيـ......يش. تموم شد. را.....احت شدم. »
گرما و رطوبت در پاهايش دويده بود.
- « وا.....اي،نه، امشبم؟ جواب مامانو چي بدم؟ »
Friday, April 11, 2008
خرابکار
Labels:
قلمریزها
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
4 comments:
ایول. خیلی قوی بود
تا حالا حضرت عباس به كمرت زده؟؟؟
:)
Post a Comment